سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدا را در هر نعمتى حقى است ، هر که آن حق از عهده برون کند خدا نعمت را بر او افزون کند و آن که در آن کوتاهى‏روا دارد خود را در خطر از دست شدن نعمت گزارد . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :12
بازدید دیروز :21
کل بازدید :259376
تعداد کل یاداشته ها : 36
103/1/10
9:43 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
mehdiaz[220]
ی کسی دو از خدا

خبر مایه
پیوند دوستان
 
عاشق آسمونی فرزانگان امیدوار وبلاگ گروهی فصل انتظار افســـــــــــونگــــر منتظرظهور ● بندیر ● دل نوشته های یک دختر شهید بچه مرشد! سکوت ابدی هم نفس مهتاب بهترین آرزو هایم تقدیم تو باد. بی معرفت گل دختر دریچه ای متفاوت در دنیای وب امام مهدی (عج) تنهایی......!!!!!! .: شهر عشق :. عکس های عاشقانه منطقه آزاد رازهای موفقیت زندگی «نجوای شبانه» دلتنگی و انتظار به همراه مهربونی پاک دیده آدمکها خادمان هیئت تعزیه خوانی حضرت ابوالفضل(ع) ده زیار ترنم نور من و خدایم... عطش (وبلاگ تخصصی ماه محرم و صفر) محمد قدرتی عاشقانه گروه اینترنتی جرقه داتکو من و تو پاتوق دخترها وپسرها روان شناسی * 心理学 * psychology نبض شاه تور تنها عشق منی متالورژی_دانلودکده ی مهندسی متالورژی Rikhtegari.ir true love خوش مرام سکوت عشق پایگاه اطلاعاتی و کاربردی شایگان حفاظ حب الحسین اجننی احساس ابری فقط من برای تو امیدزهرا omidezahra جوک و خنده دهاتی شمیم یار قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی کشکول فصل سکوت یارب کی آن صبا بوزد کز نسیم او گردد شمامه کرمش کار ساز من گل یخ خاطرات باور نکردنی یک حاج اقا پله پله تا خدا... زیبایی سایه خدا بر کهکشانها چند کیلو امیدواری بازی بزرگان رایحه کودکی خاک خسته... شمعی برای پلوتون نشریه عطش پایگاه استخاره و پاسخگویی به مسائل شرعی بهشت نصیب تو باد طهور اکبر من و خدایم خاطرات باور نکردنی یک حاج آقا خبر آنلاین تنهایی.......

مردی با خود زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن

یک سار شروع به خواندن کرد

اما مرد نشنید! ! !

فریاد برآورد: خدایا با من حرف بزن ؛ آذرخش در آسمان غرید

اما مرد گوش نکرد! ! !

مرد به اطراف خود نگاه کرد و گفت: خدایا بگذار تو را ببینم

ستاره ای درخشید

اما  مرد ندید! ! !

مرد فریاد کشید: یک معجزه به من نشان بده ؛ نوزادی متولد شد.

اما مرد توجهی نکرد

پس مرد در نهایت یأس فریاد زد: خدایا لمس کن و بگذار بدانم که اینجا حضور داری.

در همین زمان خداوند پایین آمد و مرد را لمس کرد.

اما مرد پروانه را با دستش پراند و به راهش ادامه داد … ! ! !

 

 


85/6/13::: 8:2 ع
نظر()
  
  

جاوا اسکریپت